2017/07/24، 08:04 PM
پس من نیسم
Try to be mature
ماه عسل شرلوکی
|
||||||
2018/10/17، 11:46 PM
بابا شروع کنید نزارید تاپیک به این خوبی بخوابه اگه جا خالی داشتید من میخوام جنین باشم
![]() ![]() ![]() ![]() جوکر : می دونی چرا از چاقو استفاده می کنم ؟
تفنگ ها خیلی سریعن ، با تفنگ نمی تونی اون حسه طرفت رو درک کنی … آخه آدما تو لحظه آخر نشون میدن که واقعا کی هستن …
2019/08/15، 07:02 PM
با اجازه صاحب تاپیک! من روی این موضوع فکر کردم و به امید خدا هفته ی دیگه اونی که نوشتم رو به اشتراک میذارم منتظر باشید
![]() دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
2019/08/18، 09:50 AM
نکته: در این داستان فرض بر اینه که سقوط و ناپدید شدن شرلوک در سال 1395(2016) اتفاق افتاده
ساعت 19 ست و تیتراژ ماه عسل روی آنتن میره با صدای محسن یگانه... بعد از تیتراژ، چراغ های استودیو روشن میشن... ![]() احسان علیخانی وارد میشه... - سلام خانم ها و آقایان (و بعد از تبلیغ محسنین و ستاره کوفت مربع و اینا!) به ماه عسل خوش آمدید. بعد از اون یه تیزر درباره کمک به مناطق محروم وپخش میشه و بعدش... از اینجا داستان اصلی ما شروع میشه! بعد از برگشت به استودیو، علیخانی به توضیح درباره مهمون می پردازه: مهمان امشب ما، یه داستان عجیب و درجه یک داره، یه نابغه که به طرز عجیبی مرده، ولی خب خودش اصرار داره که ناپدید شده و تا همین الان هم هیچ کس نمیدونسته که زنده ست و این اولین حضورش در منظر عمومیه، خوش آمد میگم به کارآگاه شرلوک هلمز!!! شرلوک وارد میشه، اون لباس بنفش چسبون و کت شلواره شیک تنشه، بعد از دست دادن با حالت جدی در حالی که یه لبخند خیلی ملیح داره هر دو روی صندلی میشینن... علیخانی: خب شرلوک جان... نه آقا شرلوک؟! الان چه جوری باید صدات کنم؟ چه جوری راحتی؟ شرلوک: شرلوک علیخانی: خب شرلوک، همه میدونیم که واقعا در استنتاج استادی و توش هیچ شکی نیست،(با خنده) ببین ما همه تسلیمیم! این ظاهر و باطن! اصلا خودتو اذیت نکن! شرلوک: (لبخند ملیحی از روی غرور میزند) علیخانی: قبل از رسیدن به موضوع اصلی، یه کاری باید انجام بدی، همین الان منو استنتاج کن شرلوک: خب اخه علیخانی: دیگه اما و ولی نداره، جان احسان استنتاج کن! شرلوک: باشه... خب از موهات شروع میکنیم، به نظر که فقط یه شونه ساده و سشوار کشیدی، دلیلش هم اینه که برای این برنامه خیلی کار داشتی و زیاد برات مهم نیست چون موهات رو همیشه به شکلی کوتاه میکنی که در حالت معمولی با یه شونه درست وایسه، امشب برات شب مهمی بوده چون کت و شلوارت رو به رنگی انتخاب کردی که نزدیک به رنگ چشات باشه که اگه بعدا دیدن این برنامه رو بگن واو چه خوشتیپ شده بود! علیخانی: (با خنده و چشم های باز و با لجن همیشگی) نه بابا! خب دیگه؟ شرلوک: شلوارت هم که همیشه سته با کت هات، کفشت هم که همیشه جوری انتخاب میکنی که در عین رسمی بودن، زیاد نوک تیز نباشه و حالت اسفنجی نرمی داشته باشه چون زیاد میخوای سرپا وایسی، که اینجور کفش ها مال برند... علیخانی: شرلوک جان عزیزم! اسم برند نه دیگه! خب عالی بود به نظرم یه دست بزنیم همه با هم برای شرلوک چون عالی بود پشت صحنه همه دست میزنند و شرلوک با لبخند و تکون دادن سر ازشون تشکر میکنه علیخانی: خب دیگه وقتشه که بریم سر اصل مطلب، حدود یک ماه پیش بود که این اتفاق افتاد شرلوک: اره علیخانی: (سوالی که از همه میپرسه! ![]() شرلوک: خب راستش، آه... واقعا حس عجیبی بود، حتی با وجود اینکه میدونستم نقشه ست ونقشه ش رو خودم کشیده بودم ولی... حتی بیشتر از جان باورم شده بود علیخانی: گریه هم کردی؟ جان که حالش خیلی بد بود اونایی که توی اون محل بودن میگفتن که گریه میکرده و حتی حالش خیلی بد شده و از هوش رفته شرلوک: (سرش رو پایین میندازه و با حالتی ناراحت میگه) اره حتی منم گریه میکردم... علیخانی: البته که طبیعیه ولی این یکم باورش برای من سخته، شرلوک و گریه؟ وای خدا! شرلوک: (سرش رو پایین نگه داشته و لبخند تلخی میزنه) علیخانی: بگذریم؛ به این فکر نکردی که به جان بگی و بعد بمیری یا به قول خودت ناپدید بشی؟ شرلوک: جان نباید میدونست علیخانی: چرا؟ شرلوک: خب دلایل زیادی داره، من و جان به یه مدت برای تنهایی احتیاج داشتیم، از طرفی جان خیلی احساسیه و اگر میدونست با هر حرف دیگران امکان داشت قضیه رو لو بده.... علیخانی: پس مالی چی؟ یا مایکرافت؟ شرلوک: خب مالی... نه مالی لو نمیداد چون بیشتر از جان با من نبوده، مایکرافت هم که (با خنده کم) اصلا! جان با دیدن هرجایی که دو نفری رفیتم به سرعت احساسی میشد و هر لحظه ممکن بود در جواب دیگران بگه که نه شرلوک زنده ست و این همه چیز رو خراب میکرد علیخانی: بیچاره جان! الهی بمیرم دلم براش سوخت! حالا که تصمیم گرفتی برگردی به نظرت جان چکار میکنه؟ شرلوک: اون منو درک میکنه مطمئنم، اون بهترین دوستمه علیخانی: درک که میکنه ولی بابا دق دادی بنده خدا رو! شرلوک: اگه براش توضیح بدم در میکنه مطمئنم علیخانی: امیدوارم. (رو به دوربین) خب ما امشب دو تا سوپرایز داریم اولیش که برای شما بود که شرلوک رو دیدید و دومیش برای شرلوکه! شرلوک: (با سرعت بلند میشه و میگه) جان؟؟؟؟ علیخانی: نه نه! میگم حالا شرلوک: خدایا من چقدر احمقم خب معلومه که جانه! کی از دیدن من خیلی غافلگیر میشه؟؟؟ وای من خیلی احمقم خیلی علیخانی: اقا نمیشه از این چیزی رو پنهان کرد! ![]() همین جا وایسید! حال جان اونور پشت صحنه: عوامل از جان برای گفت و گو درباره شرلوک، هوشش، نحوه مردنش و غیره دعوت کرده بودن و اون اصلا نمیدونست که قراره شرلوک رو ببینه. ادامه: در روبه رو صندلی ها باز میشه و جان میاد بیرون... جان در لحظه خشکش میزنه و شرلوک هم همینطور. ناگهان جان به خودش میاد و سریع میره شرلوک رو بغل میکنه، با اشک زیاد ازش میپرسه که: تو زنده ای؟ خدای من باورم نمیشه! شرلوک هم با صدای لرزان ناشی از بغض بهش میگه: اره منم جان خودمم! علیخانی جایی تقریبا دور از دوربین وایساده و سعی میکنه که خودش رو کنترل کنه، عوامل پشت صحنه اعم از زن و مرد زدن زیر گریه و دارن اون دو نفر رو تماشا میکنن. گریه های جان تمومی نداشت و هرزچندگاهی میپرسید که شرلوک خودتی؟ دارم درست میبینم؟ بعد از حدود 5 دقیقه صحنه کاملا احساسی، علیخانی خودش رو جم و جور میکنه و از هر دو میخواد که بشینن و بعد از اینکه نشستن، علیخانی: خب جان چه حسی داری؟ جان: فقط میتونم بگم که خیلی خیلی خوشحالم همین( و دوباره شردع به گریه میکنه ![]() علیخانی: حق داری واقعا هم جای خوشحالی داره. جان الان خوبی؟ جان: اره اره... علیخانی: جان، توی این مدت که شرلوک نبود تو چکار میکردی؟ جان: خب خیلی سخت بود... مدتها با یه دوست واقعی باشی و بعد یهو ببینی که نیست، حتی وقتی یادم میاد... بگذریم خیلی سخت بود خیلی. یادمه که دیروز رفتمم سرقبرش و ارزو کردم که ای کاش فقط یه کم دیگه زنده باشه و الان... خدای من باور نکردنیه شرلوک: باید مراقب باشی که چی ارزو میکنی جان! جان لبخند میزنه و علیخانی با خنه کمی میگه: این از ان حرفا بود ها! خب جان نمیخوا دلیلش رو بدونی؟ جان: مطمئنم که شرلوک دلیل خاصی داشته و بهم میگه ولی هر چی باشه من قبول دارم علیخانی: خیلی خب الات تیتراژمون داره میره، شرلوک حرفی داری؟ شرلوک: حرف خاصی ندارم فقط امیدوارم مردم بیشتر از ذهنشون استفاده کنن علیخانی: ممنون و جان؟ جان: امیدوارم مردم قدر چیزهایی که در حال حاضر دارن رو بیشتر بدونن چون وقتی از دستش بدن دیگه جای جبرانی ندارن علیخانی: خیلی هم عالی، خیلی ممنون از اینکه اومدید جان و شرلوک خیلی ازتون ممنونم، منم واقعا از اینکه شرلوک زنده ست خوشحالم مثل تو و امیدوارم که همیشه شما رو در کنار هم ببینیم. خانم ها و آقایان نماز و روزه هاتون قبول و ماهتون عسل بلند میشن و با هم دست میدن و دکور خاموش میشه و تیتراژ آخر با صدای مهدی یراحی پخش میشه. تامام! ![]() دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
2022/04/11، 06:26 AM
خیلی قشنگ بود
ببخش تعریف بهتر از این پیدا نکردم زبانم قاصره ![]() ![]()
2022/04/12، 04:56 PM
(2019/08/18، 09:50 AM)Dead نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. نکته: در این داستان فرض بر اینه که سقوط و ناپدید شدن شرلوک در سال 1395(2016) اتفاق افتاده قاعدتا جان نباید با کله میزد تو دماغ شرلوک؟ ![]() ![]()
2022/06/11، 01:07 PM
(2022/04/12، 04:56 PM)Lili Stark نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.(2019/08/18، 09:50 AM)Dead نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. نکته: در این داستان فرض بر اینه که سقوط و ناپدید شدن شرلوک در سال 1395(2016) اتفاق افتاده منم منتظر همین بودم، اما این جان به ضرب و شتم اعتقاد نداشت. :`| | ||||||
|