یادداشت لوئیس: حس کردم این بخش از انجمن(علمی تخیلی) واقعا یکم به درد نمیخوره....اومدم کمی درستش کنم.
پس بریم که بخونیم یکی از داستانای جذاب دکتر هو رو(تنها دلیلمم اینه که موفات هم تو این سریال به عنوان نویسنده کار کرده
)
آقا میلاد خیلی دوست داریم.
دکتر هو:ساعت هیچ Nothing o’clock
نویسنده:نیل گیمن
[b]درباره ی نویسنده:
[/b]
نیل گیمن،از نامدارترین نویسندگان ژانر فانتزی تاریک(دارک فانتزی) است.در کارنامه ی گیمن،شاهکار هایی مانند مجموعه کامیک سندمن و رمانهای خدایان آمریکایی،فال نیک،کورالین و …. به چشم می خورد.
گیمن از کودکی از طرفداران دکترهو بوده و دو اپیزود هم در سری مدرن دکترهو نوشته است.اپیزود های “همسر دکتر” در فصل ششم سریال و “کابوس نقره ای” در فصل هفتم!
داستان ساعت هیچ از گیمن درباره ی دکتر یازدهم و امی است و از نظر زمانی،در خلال فاصله ی بین اپیزود های اول و ششم فصل پنجم سریال می گذرد.
ساعت هیچ
بخش اول:
روزی و گویا روزگاری، تایم لردها زندانی ساختند. زندان را در مکانی ساختند که ورای تصورات هر جنبندهایست که هرگز منظومه خورشیدی حقیرش را ترک نکرده، و البته در زمانی بنایش کردند که مقید به تلقیات موجوداتی که سفرشان در دریای ثانیهها، تنها رو به جلوست، نیست و نخواهد بود.
زندان فقط برای “کین” ساخته شده بود و لاغیر. زندان خوب و نفوذناپذیری بود، هزارتویی بود از اتاقهای کوچک(بله، اتاق. چراکه تایم لردها با اینکه خیلی چیزها بودند، ولی هیولا نبودند و وقتی برازندهشان بود، میتوانستند بخشنده و رقیقالقلب هم باشند). و البته طبعاٌ مستحضرید که تمام این اتاقها، در فازی متفاوت از دوره تناوب زمانی جهان ما قرار داشتند.
در آن نقطه از فضا-زمان، فقط آن اتاقها وجود داشتند و بس. مابین شکاف عبورناپذیر میکروثانیهها گیر افتاده بودند. در نتیجه، آن اتاقها برای خودشان جهان مستقلی بودند. جهانی که البته نور و گرما و گرانشش را مقروض جهان ما بود، و همیشه برخهای از زمان جلوتر از جهان ما بود.
کین در اتاقهایش پرسه میزد، صبور و نامیرا، و همیشه منتظر! کین منتظر یک پرسش بود. و ممکن مجبور شود بود تا پایان زمان هم منتظر بماند(ولی حتی آن موقع ، وقتی که زمان به پایان می رسید هم، کین محبوس در یک میکروثانیه بعد از آخرالزمان، منظرهی پایان را از کف میداد).
تایم لردها زندان را با موتورهای عظیمی که در قلب سیاهچالهها ساخته بودند برقرار میداشتند. موتورهایی غیر قابل دسترس بودند که به جز تایملردها، کسی را توان دست یافتن به آنها نبود. موتورهای چندگانهی مرکزی زندان، ایمن از خرابی بودند و بری از نقص و عیب. امکان نداشت مشکلی پیش بیاید. تا زمانی که تایم لردها وجود داشتند، کین در زندان آنها محبوس میماند، و مابقی جهان از شرش در امان میماند. قضایا از این قرار بودند، و همیشه از این قرار خواهند بود. اگر هم فرضاٌ مشکلی پیش میآمد،تایم لردها میفهمیدند.حتی اگر به فرض محال هریک از موتورها خراب میشدند، سیگنالی اضطراری مدتها قبل از آنکه زندان کین به زمان ما و جهان ما بازگردد، به گلفری خبر میداد. تایم لردها برای همه چیز برنامه ریزی کرده بودند.
بله، برای همه چیز به جز این احتمال که روزی هیچ گلفری و هیچ تایم لردی نخواهد بود. هیچ تایم لردی در کیهان نفس نخواهد کشید، به جز یکی!
و دست برقضا چنین شد. وقتی که زندان لرزید و از هم فروپاشید، وقته زلزله و تکانی مهیب کین را به فضای نامتناهی پرتاب کرد، و وقتی کین بالا را نگریست و نور کهکشانها و ستارگان بالای سرش را بعد از میلیاردها سال، بدون فیلتر و دستکاری دید، میدانست که وقت بازپرسیدن سوال فرا رسیده و دیر یا زود، پرسش اجتنابناپذیر، مجددا پرسیده خواهد شد.
و از آنجا که کین محتاط بود، جهانی که خود را در آن یافته بود را مورد مداقه قرار داد. کین به دنبال انتقام نبود. چنین چیزی در طبیعتش نبود. او چیزی را میخواست که همیشه خواسته بود. و گذشته از آن…هنوز یک تایم لرد در جهان باقی مانده بود.
کین باید این مشکل را سریعاٌ حل میکرد.
![[تصویر: the_rabbitsons__by_perhydrol.jpg]](http://doctorwho.ir/wp-content/uploads/2015/06/the_rabbitsons__by_perhydrol.jpg)
ادامه دارد...
پس بریم که بخونیم یکی از داستانای جذاب دکتر هو رو(تنها دلیلمم اینه که موفات هم تو این سریال به عنوان نویسنده کار کرده

آقا میلاد خیلی دوست داریم.
دکتر هو:ساعت هیچ Nothing o’clock
نویسنده:نیل گیمن
[b]درباره ی نویسنده:
[/b]
نیل گیمن،از نامدارترین نویسندگان ژانر فانتزی تاریک(دارک فانتزی) است.در کارنامه ی گیمن،شاهکار هایی مانند مجموعه کامیک سندمن و رمانهای خدایان آمریکایی،فال نیک،کورالین و …. به چشم می خورد.
گیمن از کودکی از طرفداران دکترهو بوده و دو اپیزود هم در سری مدرن دکترهو نوشته است.اپیزود های “همسر دکتر” در فصل ششم سریال و “کابوس نقره ای” در فصل هفتم!
داستان ساعت هیچ از گیمن درباره ی دکتر یازدهم و امی است و از نظر زمانی،در خلال فاصله ی بین اپیزود های اول و ششم فصل پنجم سریال می گذرد.
ساعت هیچ
بخش اول:
روزی و گویا روزگاری، تایم لردها زندانی ساختند. زندان را در مکانی ساختند که ورای تصورات هر جنبندهایست که هرگز منظومه خورشیدی حقیرش را ترک نکرده، و البته در زمانی بنایش کردند که مقید به تلقیات موجوداتی که سفرشان در دریای ثانیهها، تنها رو به جلوست، نیست و نخواهد بود.
زندان فقط برای “کین” ساخته شده بود و لاغیر. زندان خوب و نفوذناپذیری بود، هزارتویی بود از اتاقهای کوچک(بله، اتاق. چراکه تایم لردها با اینکه خیلی چیزها بودند، ولی هیولا نبودند و وقتی برازندهشان بود، میتوانستند بخشنده و رقیقالقلب هم باشند). و البته طبعاٌ مستحضرید که تمام این اتاقها، در فازی متفاوت از دوره تناوب زمانی جهان ما قرار داشتند.
در آن نقطه از فضا-زمان، فقط آن اتاقها وجود داشتند و بس. مابین شکاف عبورناپذیر میکروثانیهها گیر افتاده بودند. در نتیجه، آن اتاقها برای خودشان جهان مستقلی بودند. جهانی که البته نور و گرما و گرانشش را مقروض جهان ما بود، و همیشه برخهای از زمان جلوتر از جهان ما بود.
کین در اتاقهایش پرسه میزد، صبور و نامیرا، و همیشه منتظر! کین منتظر یک پرسش بود. و ممکن مجبور شود بود تا پایان زمان هم منتظر بماند(ولی حتی آن موقع ، وقتی که زمان به پایان می رسید هم، کین محبوس در یک میکروثانیه بعد از آخرالزمان، منظرهی پایان را از کف میداد).
تایم لردها زندان را با موتورهای عظیمی که در قلب سیاهچالهها ساخته بودند برقرار میداشتند. موتورهایی غیر قابل دسترس بودند که به جز تایملردها، کسی را توان دست یافتن به آنها نبود. موتورهای چندگانهی مرکزی زندان، ایمن از خرابی بودند و بری از نقص و عیب. امکان نداشت مشکلی پیش بیاید. تا زمانی که تایم لردها وجود داشتند، کین در زندان آنها محبوس میماند، و مابقی جهان از شرش در امان میماند. قضایا از این قرار بودند، و همیشه از این قرار خواهند بود. اگر هم فرضاٌ مشکلی پیش میآمد،تایم لردها میفهمیدند.حتی اگر به فرض محال هریک از موتورها خراب میشدند، سیگنالی اضطراری مدتها قبل از آنکه زندان کین به زمان ما و جهان ما بازگردد، به گلفری خبر میداد. تایم لردها برای همه چیز برنامه ریزی کرده بودند.
بله، برای همه چیز به جز این احتمال که روزی هیچ گلفری و هیچ تایم لردی نخواهد بود. هیچ تایم لردی در کیهان نفس نخواهد کشید، به جز یکی!
و دست برقضا چنین شد. وقتی که زندان لرزید و از هم فروپاشید، وقته زلزله و تکانی مهیب کین را به فضای نامتناهی پرتاب کرد، و وقتی کین بالا را نگریست و نور کهکشانها و ستارگان بالای سرش را بعد از میلیاردها سال، بدون فیلتر و دستکاری دید، میدانست که وقت بازپرسیدن سوال فرا رسیده و دیر یا زود، پرسش اجتنابناپذیر، مجددا پرسیده خواهد شد.
و از آنجا که کین محتاط بود، جهانی که خود را در آن یافته بود را مورد مداقه قرار داد. کین به دنبال انتقام نبود. چنین چیزی در طبیعتش نبود. او چیزی را میخواست که همیشه خواسته بود. و گذشته از آن…هنوز یک تایم لرد در جهان باقی مانده بود.
کین باید این مشکل را سریعاٌ حل میکرد.
![[تصویر: the_rabbitsons__by_perhydrol.jpg]](http://doctorwho.ir/wp-content/uploads/2015/06/the_rabbitsons__by_perhydrol.jpg)
ادامه دارد...